پیشگوی ناکام !!!!! ( سوالات بی پاسخ 49 )

انبیاء الهی معمولا برای آینده آئین و دینی که از جانب خداوند متعال بر مردم عرضه نموده اند آینده ای ترسیم نموده و برخی از آن بزرگواران حتی نام اوصیاء بعد از خود را نیز مشخص نموده اند مانند دین اسلام که روایات زیادی در مورد جانشینان پیامبر داریم . در آئین نه چندان حقیقی بهائیت نیز چنین پیش بینی انجام شد اما متأسفانه یا بهتر بگویم خوشبختانه جامع عمل نپوشید و نه تنها عامل وحدت بلکه عاملی برای تفرقه شد که تبعات سنگین و زشتی را به دنبال داشت . میرزا حسینعلی از زن نخست خود فرزندی داشت به نام عباس(عبدالبها) و از زن دیگرش سه پسر داشت به نام های محمد علی افندی و میرزا ضیاء الله و میرزا بدیع الله..........
بنا بر لوح عهدی قرار بود پس از مرگ بهاء الله ابتدا عباس و سپس محمد علی زمامدار بهائیان شود اما بعد از مرگ پدر میان فرزندان جدایی و اختلاف افتاد و با اینکه در لوح عهدی سفارش شده بود که اختلاف و نزاع نیفتد و احترام و دوستی مراعات شود عبدالبهاء"عباس افندی غصن اکبر (محمد علی) را ناقض اکبر و مریدانش را ناقضین خواند و پیروان خود را ثابتین نام نهاد.
محمد علی نیز به تلافی ، غصن اعظم (عباس) را رئیس المشرکین گفته و ابلیس لقب داد.
در ضمن این درگیریها عبدالبها برادر را با القاب پشه و سوسک و کرم خاکی و خفاش و ...... خطاب می کند و خویشتن را بلبل و طاووس می نامد.
در عوض نیز محمد علی نیز خود را غضنفرالله لقب می دهد!
چنین داستان و اختلافی دقیقا بین صبح ازل (برادر بهاء الله ) و بهاء الله رخ می دهد که در کتب خود دوستان بهائی محفوظ است .
اما نکته جالب توجه اینجاست که جناب عبدالبها سخنی دارند که تناقضی بزرگ را آشکار می سازد :
(انصاف باید داشت از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟لا والله!)
حال سوال اینجاست که طبق این مطالب ذکر شده آیا اختلاف بعد از مرگ بهاء الله بین فرزندان نمی تواند موید این مطلب باشد که جناب بهاء الله در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده است ؟!
از چنین کسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده آیا می توان امید تربیت اهل آفاق نماییم؟