کتاب دیگر بهاءالله
این کتاب در (329) صفحه‏ ای (15) سطری، و محتوی الواح و نوشته‏ های بهاء است. تاریخ چاپ این کتاب یک سال پس از فوت بهاء است، و چون سبک نوشته و قلم این کتاب با کتاب عربی دیگر بهاء فرق کلی دارد: به طور مسلم اگر اصل این الواح از بهاء باشد، در تحت نظر و با اصلاح دیگران صورت گرفته است.

در ابتدای این کتاب می نویسد: هو المنادی بالحق امام وجوه الخلق، الحمد لله الذی سخر شمس البیان بقدرته و قمر البرهان بسلطانه... الخ.

مطالب این کتاب همه دعاوی صرفه و مفاهیم مکرره می‏باشد، و گاهی که وارد استدلال یا بیان علمی می‏شود: به اندازه‏ی سست و خنده‏آور و بی‏پایه است که مورد شگفت و حیرت است.

در صفحه‏ی (61) خود را قیوم و سید باب را قائم فرض کرده و می‏گوید:

و اذا ینادی القائم (سید باب) عن یمین العرش (اریکه‏ی بهاء) و یقول یا ملأ البیان تالله هذا لهو القیوم (بهاء) قد جائکم بسلطان مبین هذا لهو الاعظم الذی سجد لوجهه کل اعظم و عظیم... تا این که در صفحه‏ی (65) می‏خواهد فرق این دو لفظ را بیان کند و می‏گوید: فاعلم بان الفرق فی العدد اربعة عشر (قائم به حساب ابجد 142 و قیوم 156، می‏باشد) و هذا عدد البهاء اذا تحسب الهمزة ستة لان شکلها ستة فی قاعدة الهندسة (ولی همزه را شش حساب کردن به تناسب این که در کتابت مشابه هم هستند سابقه ندارد) و لو تقرء القایم. اذا تجد الفرق خمسة و هی الهاء فی البهاء (خوب بود که باز می‏گفت عدد پنج موافق می‏شود با کلمه‏ی باب که لقب قائم بود)... الخ.

و در صفحه‏ی (210) در ضمن لوحی که به حاجی کریم خان نوشته است می‏گوید: در ایام توقف در عراق میرزا حسین قمی نزد این عبد آمده مع صورت مکتوب و مذکور داشت که حضرات شیخیه استدعاء نموده‏اند که این کلمات را معنی و تفسیر نمایند و این عبد نظر به این که سائلین را طالب کوثر علم الهی نیافت متعرض جواب نشده (منظورش از نقل این مکتوب عاجز کردن خان است) و هذه صورة ما کتبه الشیخ الاجل الافضل ظهر الاسلام و کعبة الانام الشیخ احمد الاحسائی الذی کان سراج العلم بین العالمین فی جواب من قال ان القائم فی الاصلاب انا ترکنا اوله و کتبنا ما هو المقصود. بسم الله الرحمن الرحیم. اقول روی انه بعد انقضاء المص بالمر یقوم المهدی... الخ.

حاجی کریمخان این مکتوب را مستقلا شرح نموده و به ضمیمه‏ی شرح دعای سحر در سال (1318) هجری مطبوع شده است.

ولی جناب بهاء اولا از شرح کردن آن به عنوان این که سائلین را طالب کوثر علم الهی نیافت، معذرت خواسته است. در صورتی که بودن قائم در اصلاب از اسرار و علوم مکنونه نیست که صلاح در اخفاء آن باشد، بلکه تمام دعاوی باب و بهاء روی همین مطلب و بر این پایه برقرار می‏شود.

و ثانیا - چون اول مکتوب بضرر جناب بهاء تمام می‏شد: باز از ذکر آن معذرت خواسته است، زیرا نظر شیخ اسکات و الزام کردن کسی بوده است که قائل بعدم وجود فعلی حضرت قائم باشد، چنان که بهاء نیز اعتقادش همین است.

و اول مکتوب اینست: کان فی زماننا رجل من اهل الخلاف یدعی معرفة الحقیقة و الرمز... و هو علی مذهب اهل الخلاف فی ان الصاحب علیه‏السلام فی الاصلاب... ان اکتب له مسئلة فیها رمز لا یفهمها حتی ینکسرو ان فهمها انکسر لانها تلزمه مذهب الحق ضرورة و عیانا مشاهدة و کشفا و اشارة و دلالة و حسا و جفرا و شرعا و غیر ذلک حتی لا یکون له و لمنکر سبیل فی ارض و سماء.

و تعجب در این جا است که: بهاء خود را پس از حذف ابتدای مکتوب کاملا بتجاهل و تغافل زده، و از مرموز بودن و عدم صراحت مکتوب مزبور سوء استفاده نموده، و آنچه را که به خاطر الزام و افحام او نوشته شده است، از دلائل دعوی خود می‏شمارد.

آری جناب بهاء طوری تعبیر کرده است که: خواننده تصور می‏کند که شیخ احسائی می‏خواهد نامه کسی را که قائل به بودن قائم است در اصلاب جواب نوشته و سخن او را تأیید کند.

ولی شما از نقل کلمات او متوجه شدید که صریح کلام او این است که اگر گوینده‏ی قول بیودن قائم (ع) در اصلاب، این سخن را خوب بخواند و بفهمد، بطلان عقیده‏ی خود را از راه حس و عیان و کشف و مشاهده و اشارت و دلالت و شرع و علم جفر دریافته و برای انکار خود راهی نمی ‏بیند.