کدام را باور کنم؟عمل یا شعار!!!
در وضعیتی که در عالم نظر و شعار، رهبران بهایی در میان پیروان خود رنگ ماورایی پیدا کرده و اندیشه ها و گفته های آنها جنبه قدسی یافته و باید بدون چون و چرا اطاعت شوند، به گونه ای که همه سخنان آنها از مسلمات تلقی می شود، در موارد مهمی دیده می شود که در عمل چنین نیست. برای نمونه، از عبدالبهاء نقل شده است که: «بین قوای دینیه و سیاسیه تفکیک لازم است و البته رؤسای دینیه که مهذب اخلاقند دخالت در امور سیاسیه نکنند.او همچنین گفته است: «امر روحانی را مناسبتی با امور سیاسیه نه، و یاران باید در هر مملکتی ساکنند مطیع قوانین آن مملکت باشند و به قدر شق شقه ای دخالت در امور سیاست ننمایند». و سرانجام اینکه از منظر عبدالبهاء،«و اما السیاسات امور موقتة جزئیة لاطائل تحتها و لا یشتغل بها کل انسان ذاق حلاوة محبة الله. سیاستها اموری موقت و جزئی اند که سودی ندارند و هر که محبت خدا را چشیده باشد به آن مشغول نمی شود».
حال اگر به رغم این فتواها، صرف نظر از نقش سیاست در تکوین این فرقه، در عمل مشاهده شود که نه تنها نفس منازعات درون فرقه ای و تکاپو برای کسب ریاست فرقه، نوعی سیاست ورزی است و شخص مفتی یعنی عبدالبهاء خود عملاً یک فعال سیاسی است که از پیوند با کانونهای قدرتهای جهانی همانند آمریکا و انگلیس و دعا برای امپراتور بریتانیا، جرج پنجم، و دریافت لقب سِر (SIR) از دولت استعماری انگلیس، پروا ندارد، بلکه تاریخ سده اخیر مملو از فعالیتهای مستمر سیاسی پیروان عبدالبهاء و حضور آنها در پستها و مناصب کلیدی دوره مشروطه و دوره پهلوی اول و دوم است، این پرسش اساسی مطرح می شود که پارادوکس موجود را چگونه باید تفسیر کرد؟ آیا باید واقعیات عینی تاریخ معاصر را انکار کرد یا اصالت و صداقت فتاوا و مفتی یاد شده را؟
اگه اجازه بدید میخوام مطالب سایتتون رو تو سایتم کپی کنم
ممنونم