3. نفوذ داشتن رکن سوم «دلیل تقریر» در بهائیت
بعد بیان رکن اول و رکن دوم دلیل تقریر به رکن سوم یعنی نفوذ داشتن می رسیم.
اولاً باید توجه داشت که صرف نفوذ در بین عده ای قلیل دلیل بر صحت ادعا نیست و آن را به عنوان بیّنه نمی‌توان دانست.
ثانیاً با توجه به زندگی پیامبران و انبیاء الاهی در میابیم که اکثرشان نفوذ آنچنانی نداشته اند، و حتی برخی از آنان نفوذی نداشته و از میان قوم خود یا طرد می شدند و یا به وسیله قوم خود کشته می شدند....

پس روشن شد که به هیچ وجه نفوذ داشتن دلیل بر صدق مدعی نیست. اما باید دید که آیا سران و بزرگان بهائی نفوذی را که ادعا می کنند و دلیل بر صدق مدعی و معجزه خویش می خوانند داشته اند یا نه؟

1.    نفوذ علی محمد شیرازی(معروف به باب):
همانطور که در تاریخ نوشته شده است حتی در منابع خود بهائیان این است که او را به عنوان یک دیوانه واقعی می دانستند: امام جمعه اصفهان «فتوائی باین مضمون نوشت ... " من در مدّتی که با این جوان یعنی باب معاشر بودم عملی که دلالت بر کفر او بکند و موجب قتل باشد مشاهده نکردم و لکن چون از جهتی ادّعای مقام بزرگی را دارد ...یقین کرده‌ام که مجنون و دیوانه است من فتوای بقتل نمیدهم ولی بدیوانگی او اقرار میکنم "»[1]
حسینعلی نوری قائل به نفوذ علی محمد شیرازی نیست و می نویسد: «نفسی از اهل سنّت و جماعت در جهتی از جهات ادّعای قائمیّت نموده و الی حین قریب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و بخدمتش قیام کردند قائم حقیقی بنور الهی در ایران قیام بر امر فرمود شهیدش نمودند و بر اطفاء(خاموش کردن) نورش همّت گماشتند...»[2]
در میان یاران خاص علی محمد شیرازی نیز خبری از نفوذ نیست دیگر چه برسد به مردم عادی ،تا آنجا که برخی از حروف حی(هجده نفر از یاران ویژه باب) از ادامه دادن و پیروی کردن از چنین شخصی سر باز زده و یا از عقیده خود بر میگردند، مانند: ملا حسن بجستانی که از بابیت بر میگردد، سید حسین یزدی کاتب خاص علی محمد شیرازی که به شیخیه کریم خانی می گرود، سعید هندی عاقبت او معلوم نمی شود و یکباره ناپدید می گردد.
2.    نفوذ حسینعلی نوری(معروف به بهاء):
خود حسینعلی معتقد است که قلت و کثرت نشانه حقانیت نیست: « باعلی الندآء کل را بافق اعلی دعوت نمودیم و لکن غافلین و معرضین نپذیرفتند...نصایح قلم اعلی در صخره صمّا اثر ننمود و ثمری ظاهر نه »[3]
«در این مقام ردّ و اعراض و یا توجّه و اقبال عباد برای احدی دلیل و حجّت نبوده و نخواهد بود»[4]
بنا براین مبلغین بهائی چیزی را دلیل بر صدق خویش و به عنوان بینه معرفی می کنند که حتی سران این فرقه آن خاصیت را نداشته اند و یا آن را نشانه صدق ادعا نمی دانند.
از طرف دیگر با تکیه بر واقعیت روشن می شود که بهائیت حتی در این زمان یک روستا را تحت نفوذ خود ندارد و در خود اسرائیل حق تبلیغ ندارند پس چرا نفوذ را دلیل و برهان خویش می دانند؟!

البته این سوالی است که باید خود بهائی ها اگر جوابی داشته باشند جواب دهند. در پست بعدی ان شاء الله به آخرین رکن دلیل تقریر یعنی استقامت می پردازیم.


1.تلخیص تاریخ نبیل زرندى صفحه 180

2.اشراقات صفحه 8

3.اشراقات صفحه 8

4.مجموعه الواح صفحه 314